مدت زیادی بود که در این وبلاگ پادکست قرار میدادم و دستم به نوشتن نمیرفت . نمیدانم چرا؟ شاید بعد از ۱۸ سال فعالیت در اینترنت و وبلاگنویسی و یافتن رسانههای جدیدی مثل پادکست و یا ویدیوبلاگ ، دوست داشته باشم بیشتر در همین رسانهها فعالیت کنم . اما وقتهایی هم مانند امروز دلم برای نوشتن لک میزند و میگویم چرا ننویسم؟ گاهی دلم برای تایپ در وبلاگ تنگ میشود . درست مثل لذتی که هرچقدر سعی کنی آن را نادیده بگیری باز هم به سراغت میآید و نمیگذارد بدون مراجعه روزت را سر کنی. خوشحالم بعد از مدتها نوشتم . در سایت ویرگول هم مدتهای زیادی شده است که ننوشتهام . برای همین شاید در هفتههای بعد چیزهایی در ویرگول نوشتم که حسابم همانطور بدون پست جدید نماند.
سال ۱۴۰۰ شروع شد . وقتی که سال ۸۳ بود و ما عید کنار هم نشسته بودیم ، میگفتم تهش میشود ۹۰! اووو کو تا ۹۰! و بعدش اووه ۱۴۰۰ چقدر دوره! چقدر فاصله . گمان میکردم انگار تاریخ در همان دهه هشتاد میماند . اکنون به سادگی نوروز ۱۴۰۰ را جشن گرفتیم! فکرش را نمیکردم که تغییر قرن را ببینم . اگر شما متولد سال ۱۳۰۱ باشید، و عمر مفید شما هم ۷۰ سال باشد همیشه در یک قرن زندگی کردهاید . اما خوبی به دنیا آمدن از ۱۳۶۰ به بعد، اگر متوسط عمر شما ۷۰ سال باشد، به سادگی یک تغییر قرن را خواهید دید. نمیدانم برای من که حس عجیبی داشت این تغییر قرن . در پادکست رادیوهاتف که قسمت نوروزی داشتیم و همان اوایل تحویل سال هم منتشرش کردم صحبت کردم در مورد نوروز و آرزوهای سال نو صحبت کردم. هنوز آدرس ایمیلم را باز نکردم . دوست داشتم به مسافرت بروم ولی کرونا نمیگذارد . افکار و آرزوهای زیادی در سرم دارم . پادکست رادیوهاتف را گسترش خواهم داد و برنامههای بهتر و توپ تری را خواهید شنید . در کنار کارهای شراکتی که اخیرا درگیرشان شدم ، دوست دارم بازی کنم و از بازی کردنم ویدیو بسازم و در صفحه آپاراتم آپلود کنم . راستش را بخواهید دیگر با ویدیو آموزشی ساختن ارتباط خوبی برقرار نمیکنم . شاید هم تصمیمم عوض شد . اما بیشتر دوست دارم مطالب آموزشی را بنویسم تا اینکه بخواهم آنها را آموزش بدهم .
پادکست رادیوهاتف یک قسمت غمگین داشت که متاسفانه بعد از ضبط تصمیم گرفتم قسمتهایی از این برنامه را سانسور کنم . اصلا از حرکتی که کردهام راضی نبودم . اما تصمیمی بود که عجولانه گرفتم و در نهایت پادکست هم منتشر شد و کاری هم نمیتوان کرد . دوست دارم حرف بزنم . نمیدانم چرا دیگر عید را دوست ندارم