سلام.

در مدت حدودا دو ماه، بنده به شهرستان پدری رفتم و در آنجا زندگی کردم. هنگامی که به تهران بازگشتم، متوجه موضوعی شدم که ذهنم را درگیر نمود و فهمیدم که باید آن را در وب‌لاگ خودم سیاهه کنم. آن هم کیفیت زندگی در تهران، و افت کیفیت زندگی در تهران است. از این نظر که شرایط در تهران بگونه‌ای سخت و کم کیفیت شده است، که می‌توان برای آن یک پست بلند نوشت. می‌خواهم بخش به بخش به هر قسمت بپردازم و در نهایت نتیجه‌گیری نمایم که چرا کیفیت زندگی در ایران و مخصوصا در تهران این قدر افت کرده است.

 

کیفیت هوا

هنگامی که من در شهرستان زندگی می‌کردم، هوا کمی گرد و خاک داشت، به این دلیل که فصل برداشت محصول بود و ماشین‌آلات زیادی در حال رفت‌ و آمد و برداشت گندم و ذرت و نخود بودند. طبیعی بود که بخشی از کیفیت هوا، به دلیل این موضوع کم باشد. اما هوا کاملا تمیز و آرامش‌بخش بود. هنگامی وارد تهران شدم، دود بد رنگی در هوا معلق بود. به محض کشیدن اولین نفس تا دهمین نفس، سردرد، بالا رفتن فشار و بد شدن حال عایدم شد. کیفیت هوا در تهران، به نسبت شهرستان‌ها و شهرهای کوچکتر بسیار بد است و یکی از المان‌های کیفیت زندگی بهتر، هوا است. سرفه‌های متعدد و اکنون که این نوشته را می‌نویسم، مقدار شدیدی عصبانیت بی‌مورد وجود دارد که قطعا تاثیر این هوای بسیار بد است. اکسیژن کافی به مغز نمی‌رسد و همین هم که می‌رسد، پر است از آلاینده‌هایی که تمامی نظم عادی بدن را بر هم می‌زند. پس به دلیل کیفیت بد هوا، می‌توان گفت که کیفیت زندگی در تهران پایین آمده و بد است.

 

کیفیت غذاهای گوشتی

در آنجا که بودم، مرغی را از جایی خریداری کردیم. این مرغ، به شدت خوشمزه و لذیذ بود. عموما در تهران وقتی مرغ یا گوشت می‌خریم، مزه زباله و فاضلاب می‌دهد. ببخشید که از این واژه استفاده نمودم. اما این حقیقت تلخی است که ما تهران نشین‌ها داریم. به دلیل افزایش جمعیت در تهران، نظام تامین مجبور است به هر قیمتی که شده، تولید را افزایش دهد. پس مجبور است به گاو و گوسفند و مرغ‌هایش هر چیزی را بدهد تا بخورند تا بتواند پاسخگوی تقاضا باشد. هنگامی که گوشت و یا مرغی را در تهران می‌پذیم، با عرض پوزش بوی جنازه کل خانه را برمی‌دارد و به زور ادویه‌های مختلف و پیاز، سعی داریم مزه مزخرف آن را بپوشانیم که حداقل قابل خوردن شود. در حالی که وقتی در شهرستان بودم، غذا خوردن یکی از لذت‌های زیبا بود چون غذاها در آنجا بسیار لذیذ بودند. در تهران یک تپه برنج را با مرغ‌های هورمونی باید بخوری تا لذت و سیری را تجربه کنی. در حالی که در روستا، یک پیش‌دستی کوچک برنج و یک ران مرغ آنقدر خوشمزه‌ است که آدم سریعا سیر می‌شود و نیازی به خوردن بیشتر برای دریافت آن حس نیست! پس کیفیت زندگی در تهران کمتر و پایین‌تر است.

 

کیفیت سبزیجات

در تهران وقتی گوجه می‌خریم و می‌خوریم، بدون تعارف مزه فاضلاب می‌دهد. من حتی در تهران نمی‌توانم یک پر گوجه را با مقدار زیادی نان و پنیر بخورم! در حالی که وقتی در شهرستان بودم، درست مانند سیب، هر زمان که ضعف می‌داشتم و یا نیاز داشتم که به عنوان تفریح چیزی بخورم، یک گوجه را می‌شستم و به آن به سادگی نمک زده، و مانند یک سیب آن را می‌خوردم. در تهران، خیار مزه آب ماهی و فاضلاب می‌دهد و اصلا طعمی ندارد. انگار در حال خوردن آب جامد هستید. اما یکی از بهترین و زیباترین لحظه‌ها در شهرستان، خوردن گوجه و خیار با نان و پنیر است. خیار واقعا مزه خیار می‌دهد. می‌توانید با خوردن خیار به جای چیپس و پفک هم آب بدنتان را تامین نموده و هم از مزه بسیار لذیذ خیار لذت ببرید. شما می‌توانید یکجا ۱۰ کیلوگرم خیار را هم بدون گفتن حتی یک آخ میل کنید. در حالی که در تهران خوردن یک خیار به اندازه یک انگشت، دقیقا مانند خوردن شکنجه است. نیازی نیست گناه کنید و به جهنم بروید تا زقوم بخورید. در تهران، گوجه هم همین کار را می‌کند و وقتی که یک گاز می‌زنید، نه تنها معده بلکه تا روده‌هایتان هم به سمت دهانتان حرکت می‌کند. پس کیفیت زندگی در تهران، بسیار پایین‌تر از شهرستان است.

 

کیفیت نان!

شاید بگویید که نان که آرد گندم است و همه جای دنیا یک مزه را می‌دهد. اما توجه شما را به این داستان جلب می‌نمایم. خدای بالای سر من شاهد است که به محض رسیدن به خانه، بسیار گرسنه بودیم و به عنوان ناهار تنها سه ورق کالباس (بدون نان و...) خورده بودم. مجبور شدیم که از اسنپ، نان سنگک سفارش دهیم. بعد از یک ساعت نان آمد. نان سنگک سوخته بود و مانند نان لواش، رویش از پشتش جدا شده و پف کرده بود. وسط نان سنگ پر از خالی بود! به سنگک دست می‌زدیم از هم فرو می‌پاشید. رنگ بسیار بد، مزه بسیار بد. این در مورد تمامی سنگک‌های دور و بر ما صدق می‌کند. لزوما برای نان در تهران به دلیل اینکه باید شکم ۲۰ میلیون نفر سیر شود، صرفا از آرد گندم استفاده نمی‌شود. بلکه آردهای ترکیبی و یا آرد ذرت و یا هر آرد دیگر نیز ممکن است به صورت مستقل و یا ترکیبی با آرد گندم استفاده شود. نان‌ها اکثرا یا سوخته و یا خمیرند. حتی درست نیز پخته نمی‌شوند. انگار از سر باز می‌شوند تا صف طولانی نانوایی را خلوت کند. اخیرا هم پکیج‌های احمقانه‌ای به نان اضافه شده است که ۱۰ عدد کنجد روی نان می‌زنند و نامش را می‌گذارند دو رو کنجد و قیمت نان می‌شود بیست هزار تومان. اگر نان بد کیفیتی می‌خواهید باید ۸ هزار تومان به سنگک ساده پول بدهید که یک چیزی به اسم نان برایتان بفرستند. نامش که نام سنگک است ولی طولش از نوک دست تا آرنج شماست! در صورتی که در شهرستان، نان سنگک به اندازه نیمی از قد شماست. مجبوریم نان پرو پلاس خریداری کنیم و ۲۰ هزار تومان بدهیم تا کیفیت نان کمی بهتر شود. اما نان پرو پلاس در تهران، حتی نیمی از کیفیت نان در شهرستان را ندارد. پس کیفیت زندگی در تهران بسیار پایین آمده است.

 

کیفیت تنقلات و رستوران

شاید با مطالعه این بخش، با من دعوا کنید که امکان ندارد که کیفیت رستوران در شهرسان بالاتر از کیفیت رستوران در تهران باشد. اما متاسفانه هست. در شهرستان به دلیل شرایط اقتصادی ضعیف‌تر از تهران، افراد پول اضافه ندارند که به غذای آشغال بدهند. رستورانی اگر بد سرویس بدهد و یا غذای بدی را عرضه کند، هیچ کسی از آن خرید نخواهد کرد. از طرفی به دلیل کمبود جمعیت، رقابت در آن بازار بسیار سنگین و سخت است. ابتدا به تنقلات بپردازیم و سپس به رستوران برسیم. در شهرستان‌ها تنقلات به دلیل وجود سبزیجات و دیگر غذاهای لذیذ، کمتر خریداری می‌شود. به همین منظور، شرکت‌های تنقلات برای اینطور منطقه‌ها، بسته‌های مختلفی را ارایه می‌دهند. اما در برخی مناطق تهران، نیست! انگاری که وقتی می‌خواهید چند پر چیپس میل کنید، حتما باید کتل چیپس بزرگ خریداری کنید تا یا به زور آن را بخورید و یا خراب شود و سفت شود تا دور بریزید. برای اولین بار پس از سالها بود که متوجه شدم که کتل چیپس، اندازه کوچک هم دارد!!!!

من تمامی مغازه‌های محل زندگی‌ام را گشته‌ام و اکثر تنقلات، حتی کورن‌فلکس که در شیر ریخته می‌شود، اندازه بزرگ هستند. یا باید بزرگش را بخری و بیشتر بخوری و یا نباید بخوری. اگر هوس یک پفک نمکی مینو کرده باشید، تنها بسته‌های بزرگ آن را در ویترین‌های فروشگاه‌ها می‌بینید. این یک حقه بازاری است. مناطقی که به لحاظ اقتصادی ضعیف‌تر هستند هرگز به یک چیپس کتل ۳۶ هزار تومان نمی‌دهند! پس شرکت‌ها بسته‌های ۱۴۵ گرمی برای خرید گروهی و ۶۰ گرمی برای خرید انفرادی را در نظر می‌گیرند. در شهرستان‌ها کسی چیپس ۱۴۵ گرمی خریداری می‌کند که حداقل ۳ نفر بخواهند از آن چیپس بخورند. اما در مناطق بیشتر برخوردار، گزینه ۶۰ گرمی حذف می‌شود تا اگر یک نفر دلش خواست چیپس بخورد، مجبور باشد بسته ۱۴۵ گرمی را خریداری کند. خود بنده هم بارها از این چیپس‌ها خریداری نموده و دور ریخته‌ام! چون آدم نهایت بتواند ده ورق چیپس بخورد. مابقی آن یا سفت خواهد شد و یا باید التماس بقیه را بنمایم تا در خوردن چیپس به من کمک کنند. گرچه یکی از دوستانم در شهریار زندگی می‌کرد و از او هم شنیده بودم که قیمت کتل چیپس ۸ هزار تومان است و تعجب کرده بودم. بعد فهمیدم که در شهریار نیز بسته‌های چیپس ۶۰ گرمی وجود دارد. حتی در شهرستان‌ها بسته‌های بالشتی و اسنک به اندازه کف دست هم هست که قیمتی ۵ هزار تومانی دارند. چیزی که فکر نمی‌کنم در اکثر فروشگاه‌های تهران وجود داشته باشد.

در مورد رستوران نیز همین مساله صادق است. در شهرستان هیچ شخصی به غذای زیاله پول نمی‌دهد، کبابی که خریداری می‌شود با گوشت پخته شده است نه با زباله و سویا و.. . سوپ مزه سوپ می‌دهد نه استف... . با عرض پوزش از عزیزانی که این بخش را مطالعه می‌کنند. بارها در مناطق مختلف به رستوران رفتیم و کیفیت غذای بدترین رستوران‌های آنجا، با کیفیت غذای بهترین رستوران تهران رقابت می‌نمود. در شهر تبریز، اگر رستورانی جرات کند و یک بار یک غذای بد به مشتری بدهد، یک ماه تا ورشکستگی فاصله خواهد داشت و بطور کامل توسط مردم بایکوت می‌شود و باید جمع کند! چون تبریزی‌ها به غذای بد پول نمی‌دهند. حتی اگر میلیاردر باشند، به خودشان انقدر احترام می‌گذارند که این تفکر را دارند که شخصی اگر به افراد انقدر بی‌احترامی می‌کند که غذای بد را به آنها بفروشد، لایق ورشکسته شدن است. پس بازار رستوران در این شهر به شدت رقابتی است. وقتی غذای خوشمزه و سالم بخورید، روحیه‌تان هم بهتر خواهد شد. پس کیفیت زندگی در مثلا تبریز به لحاظ رستوران بسیار بالاتر از کیفیت زندگی در تهران است. در تبریز نان سنگکی خریدم که واقعا نان سنگک بود و با آرد گندم. واقعا اگر صد کیفیت هم افت می‌کرد، باز به حد نان سنگکی که دیشب خریداری کردم بد نمی‌شد!

 

رانندگی

شاید بگویید که دیگر این را نگو! همه می‌دانیم که دست فرمان شهرستانی‌ها بسیار بد است. بله و قبول دارم که بد است. اما هنوز در شهری مانند تبریز، موتوری‌ها پشت چراغ قرمز می‌ایستند! همچنین شهرهای دیگر خلوت‌تر است. در روستا افراد زیادی ماشین ندارند و رانندگی بد خیلی روی اعصاب آدم تاثیر منفی نمی‌گذارد. اما تهران پر است از رانندگان بد. به طور جدی عرض کنم که ۹۹ درصد رانندگان تهرانی که ادعا دارند که آی شهرستانی آمد و وای شهرستانی‌ها چقدر بد هستند، مانند شهرستانی‌ها و حتی بسیار بدتر از آنها رانندگی می‌کنند. آدم می‌خواهد برای هواخوری و اینکه در منزل نپوسد، کمی بیرون برود. انقدر سم در خونش وارد می‌شود که توبه می‌کند. آنقدر رانندگی‌ها قاجعه و بد است که بیخیال بیرون رفتن با ماشین می‌شویم. در روستاها و بخش‌ها خیابان‌ها کوچک و کوتاه است و اصلا فرصت بد رانندگی کردن نیست. به همین علت، هنگام رانندگی آرامش بیشتری نسبت به تهران داریم. من در شهرستان یکی از لذت‌هایم رانندگی بود. اما در تهران انقدر اعصابم خراب می‌شود که حتی دوست ندارم پشت فرمان بنشینم.

 

خلوت

شهرستان‌ها خلوت‌تر از تهران هستند. یکی از ویژگی‌های سلامت روان عدم شلوغی و پیچیدگی است. تهران بسیار شلوغ و بی‌نظم و پیچیده است. برای همین در شهرستان آرامش بیشتری به نسبت تهران وجود دارد. مردم در شهرستان‌ها می‌دانند که همین است. اما در تهران سرعت بسیار زیاد است. همه در هم می‌لولند و در حال دویدن و... . یا به عبارتی در تهران سگ می‌زند و گربه می‌رقصد. شلوغی بسیار زیاد تهران باعث اعصاب خردی و از بین رفتن سلامت روح و روان می‌شود. به همین دلیل کیفیت زندگی در شهرستان به دلیل خلوت بودن و ساده بودن بسیار بالاتر از تهران است و کیفیت زندگی در تهران بسیار پایین آمده است. تهران سال ۸۰ تا ۹۰ آنقدر خوب بود که از به یادآوری آن چشمانم پر از اشک می‌شود. اما تهران ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳ را حتی بخواهم با این ۱۰ سال مقایسه کنم، حالم به هم می‌خورد و بد می‌شود! حتی به لحاظ زمانی هم کیفیت زندگی در تهران به شدت افت کرده است و بد شده است.

 

زندگی آپارتمانی و همسایه بد

وقتی که در روستا هستیم، ساختمان‌ها معمولا بلند نیستند. اکثرا همه ویلا دارند. صبح‌ها پنجره را باز می‌کنیم و هوای خنک وارد می‌شود. در عصر بچه‌ها بازی می‌کنند و به نظرم اصلا سروصدای آزار دهنده نیست. اگر هم بود پنجره دو و سه جداره صدای بیرون را کاملا ساکت می‌کند. در شهرستان و روستا، ساعت ۱۱ شب همه چیز خاموش می‌شود! انگار نه انگار که این شهر سکنه‌ای دارد. تنها صدای سگ می‌شنوید که خیلی مانع خوابیدن نیست چون از زمین‌های دور به گوش می‌رسد. اما در تهران به واسطه آپارتمان‌های بدساخت و غیراستاندارد روی هم سوار شدیم. همسایه بالاتر پایینی را آزار می‌دهد. او ما را آزار می‌دهد و ما همسایه پایینی را آزار می‌دهیم. از صدای دویدن بچه و پاشنه کوبیدن و عدم رعایت همسایگی و پر رو بازی . در شهرستان‌ها صمیمیت بالاتر است و همسایه‌ها به درد هم می‌خورند و همدیگر را رعایت می‌کنند. هر سری همسایه‌های ما در شهرستان مارا می‌بینند، ضمن سلامی گرم، می‌گویند که صاحب خانه و منزل ما شما هستید و شما افتخار ما هستید و انقدر صمیمیت زیاد است که حد ندارد. میهمانان ما به اشتباه از شاخه درختی که وارد حیاط ما شده بود میوه چیدند. وقتی که تماس گرفتیم تا حلالیت بگیریم همسایه انقدر مودب گفت که درخت مال شماست و حیاط مال شماست و ما میهمان شما هستیم و فدای سرتان و درخت برای میوه کندن است و.. . در حالی که اگر در تهران بود کسی زنگ نمی‌زد و سر دو تا آلبالو شلوار هم را به سرشان می‌کشیدند! صدای موسیقی وقتی تذکر می‌دهی پایین می‌آید و کلی معذرت خواهی در حالی که در تهران می‌گوید همینه که هست! من آزادم و دوست دارم صدای ضبطم تا آسمان برود و به تو چه ربطی دارد. در همین ساختمان ما در تهران، بارها شده است که به همسایه سلام دادم و حتی جواب سلامم را هم نداده است! انگار که ایشان مرکز جهانند. و تمامی مشکلات آپارتمان نشینی که شما قطعا بیشتر از من می‌دانید. پس کیفیت زندگی در تهران بسیار پایین‌تر از کیفیت زندگی در روستا است. در تهران بارها ساعت ۲ نصف شب ماشین‌هایی با باندهای بزرگ رد شدند به شکلی که ستون ساختمانمان لرزیده. شما حتی یک نیمه شب پنجره را باز کنید صدای شهر را خواهید شنید. انگار هرگز این شهر خواب ندارد. تهران حتی رنگ آرامش و آسایش را هم ندارد. پس کیفیت زندگی در تهران بسیار پایین است.

 

فرهنگ افول کرده

متاسفانه افرادی اخیرا در تهران ساکن شدند که در تلاش برای یادگیری فرهنگ شهرنشینی و آپارتمان نشینی نیستند. به این موضوع اصلا ورود نمی‌کنم چون ممکن است منجر به سو تفاهم و ناراحتی شما سروران گرامی شود. صرفا گذری چند مثال می‌زنم و از آن عبور می‌کنم چون شما هزاران بار بیشتر از من ممکن است دیده باشید. از آزارهای مختلفی که در شهر و از مردم می‌بینید بطور کامل قابل مشاهده است که کیفیت زندگی در تهران بسیار از این نظر افت کرده است و این‌بار تهران امروز را با تهران سال ۷۵ تا مثلا ۱۳۹۵ مقایسه می‌نمایم. تهران در این ۸ سال اخیر به شدت افت فرهنگی داشته است. حتی شاید اگر بخواهیم مقایسه کنیم، مقدار افول فرهنگی و اجتماعی تهران از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵ حتی نصف افول فرهنگی این ۸ سال اخیر و حتی یک دهم افول فرهنگی این ۴ سال اخیر نیست.

 

جمع بندی

در نهایت مثال زیاد است، اما چیزی که ما در تهران تجربه می‌کنیم، یک افت کیفیت شدید زندگی است. زندگی کردن در تهران به شدت افت کرده و سخت تر شده است. روحیه‌ها همه از دست رفته است. بیماری‌های روحی و روانی شدیدا افزایش پیدا کرده است به طوری که می‌توان گفت از هر ۴ نفر، به راحتی سه نفر و نیم روانی شده‌اند. خود بنده هم کسی هستم که خودم را به لحاظ اعصاب و روان در آن سه نفر و نیم می‌دانم. عصبانیت و خشم زیاد و.. چیزهایی هستند که بنده در این ۴ سال اخیر کسب کرده‌ام. تمامی این مشکلات به دلیل افت کیفیت زندگی در تهران است. یعنی این شکل از زندگی شهری، منجر به از بین رفتن روح و روان و اعصاب و آرامش و امنیت و سلامتی و.. شده است . شاید در نهایت بایستی عرض کنم که امیدوارم بهتر شود و یا انشالله درست بشود، اما همه می‌دانیم که این تاریکی ادامه دارد و هرگز بهتر نخواهد شد. چون آنقدر بزرگ و بد شده است که دیگر از کنترل خارج شده است و چه بسا ما اکنون که در سال ۱۴۰۳ زندگی می‌کنیم، با کیفیت بیشتری نسبت به سال ۱۴۱۰ زندگی می‌کنیم و هر چه زمان جلوتر می‌رود، این وضعیت، بدتر و بدتر و بدتر خواهد شد. این شاید اولین پستی است که جمع‌بندی آن به این حد از ناامیدی رسیده باشم چون امید زیبایی و دلیل زندگی است، اما امید واهی و الکی، حماقت نگارنده خواهد بود. هر چقدر هم که شما بزرگواران تلاش در بهتر کردن این وضعیت نمایید، لزوما به خودتان بیشتر آسیب خواهید زد. حد یقف این پایین آمدن کیفیت متاسفانه خیلی وقت است که گذشته است و دیگر نمی‌توان حتی آن را متوقف کرد. چه برسد که بخواهیم آن را اصلاح کنیم. برایتان آرامش و بهترین‌ها را آرزومندم.



#تهران   #زندگی‌در‌تهران   #نقد‌شهری   #کیفیت