سریال پوست شیر را دیدم . روند حرکت داستان خوب و سریع بود، مخصوصا در فصل اول. بطور مثال، در سریال یاغی، داستان در قسمتهای ابتدایی به سرعت پیش میرفت. در اپیزودهای میانی، روند داستان به شدت کند بود و درنهایت در دو قسمت پایانی به شدت تند و خلاصه شد و به اصطلاح داستان جمع شد.
اما در سریال پوست شیر این اتفاق نیفتاد. روند داستانی سریال کاملا عادی و با سرعت یکنواختی پیش میرفت. بخش احساسی فیلم باعث شده بود که باگهایی در روند داستانی شکل بگیرد . بطور مثال، اگر آقای نعیم یک وکیل خوبی میگرفت، میتوانست مهدور الدمی آقای منصور را ثابت کرده و از قصاص جلوگیری کند. شخصی که اولا برادر خودش را کشته، سپس رفته و یک دختر بیگناه را کشته و آن را سوزانده ، سپس فساد اداری انجام داده و شخص را به جای شخص دیگری جا زده ( که بنظرم پزشکی قانونی انقدر بی در و پیکر و بیصاحب نیست که برای مبلغی چندرغاز، حکم و نتیجه ژنتیک را به این سادگی تغییر بدهد! ) ، سپس شخصی را مسموم کرده، پس از آن پلیس را گول زده و جاده را بسته، سپس شخصی را دزدیده، پس از آن دستور تجاوز داده و یا خودش تجاوز کرده، ماهها آن دختر را غیرقانونی حبس (آدم ربایی) کرده، بدترین فشارهای روانی را به آن دختر داده و در نهایت آن دختر را کشته، و سپس در زندان با چاقو به شخص نعیم حمله کرده و قصد کشتن رو را نیز داشته ، میتوان قاضی را مجاب نمود که اولا این آقا منصور ما مهدور الدم است و ثانیا موکل بنده در زندان از خویش دفاع نموده و مجبورا منصور را کشته است. منصوری که دختر او را کشته است. در این صورت میتوانست زنده بماند و در محیط برفی زندان، منتظر حکم اعدام نباشد. ضمنا مادر آقای منصور نیز میتوانست قانع شود و اصلا رضایت بدهد که نعیم آزاد شود. منصوری که در ترکیه از هیچ خلافی دریغ نکرده است. با اینکه کشته شدن ساحل و عزادار شدن دوباره خانواده نعیم به حد کافی تلخ بود و میشد گفت که این سریال، یک سریال با پایان غمگین شده و درآمده، دیگر نیازی نبود که مجددا در قسمت آخر نشان دهد که نعیم نیز بزودی خواهد مرد. نعیمی که در ابتدای سریال شیری بود که در انتهای سریال موش شده است.
در مورد هادی حجازیفر بعدا صحبت میکنم، چون به لحاظ شخصیتی و کارکتری، این بازیگر را دوست دارم. برای همین اگر نظری در مورد این بازیگر بنویسم، اگر تعریف کنم که از آن دوست داشتن میآید و ممکن است به دقت نتوانسته باشم او را بررسی کنم. و اگر در مورد بازی ایشان بد بنویسم که خب چون ایشان را دوست دارم، آنطور که باید نمینویسم. فیلم میتوانست خیلی بهتر از این باشد و بیشتر دربیاید. برای مهرداد صدیقیان میایستم و دست میزنم، چون پیشرفت بازیگریاش را در طول سالهای مختلف دیدهام . مهرداد در سریال مدینه (که به نظرم مزخرفترین سریال ایرانی است حتی با بازی عالی و فوقالعاده شبنم مقدمی و مجید صالحی و مهدی سلطانی سروستانی) فاجعه بود. اما اخیرا در چند فیلم، خیلی بهتر و دوستداشتنیتر شده بود. درست مانند پژمان جمشیدی که چند بازی خوب اخیرا از او دیدهام و پیشرفتش را نیز دیدم.
نقدی دارم به انتخاب کامران تفتی. کامران تفتی برای بازی کوتاهش در این سریال، با اینکه بسیار خوب بود اما اصلا گزینه مناسبی نبود. گرچه، همواره نقشهای خیلی منفی و متجاوز را به این بازیگر پیشنهاد میدهند، اما به نظرم، دیدن کامران تفتی آن هم در این پوزیشن، باب میل من نبود و میشد بازیگر دیگری را برای این سکانس انتخاب کرد. مورد بعدی صحنه آهسته (اسلوموشن) های الکی و بیمعنی سریال بود. معتقدم در آثار سینمایی به هیچ عنوان نباید از اسلوموشن استفاده کرد، چون چشم طبیعی انسان که اسلوموشن ندارد. برخی زومهای بیدلیل و همچنین تصویر برداری از نقاط خفه ( مانند در آغوش کشیده شدن دختری دبیرستانی توسط خانم بهرام) که به شدت صحنه بدی بود. شاید کارگردان میخواست حس خفگی مادر را نشان بدهد اما متاسفانه اصلا موفق نبود . قسمت غیرتی شدن نعیم و کشتن نریمان (حیف کامران تفتی) به نظرم به شدت با کارکتر نعیم بیگانه بود.
ریختن اراذل به داخل مبارزات غیرقانونی و لخت شدن مبارزین و بدن نامیزان کامران تفتی مرا یاد یاغی کارت انداخت. نکته دیگر فصل بندی سریال بود. من به تازگی این سریال را دیدم و زیاد درگیر پایانهای فصلها نبودم. اما خدا را شاکرم که وقتی تمامی قسمتها آمدند، آن را دیدم. به این دلیل که در پایان فصلها هیچ منطقی وجود ندارد. پایان فصل اول که هنگام حمله نعیم رخ داد که بدترین زمان پایان فصل اول بود که در ابتدای قسمت اول فصل دوم، هنگامی که آقا رضا پروانه مانع نعیم شد آغاز شد. این پایان و آغاز اصلا یک پایان و آغاز حرفهای نبودند و انگار کارگردان هیچ برنامهریزی برای پایان فصلها در نظر نداشت و هیچ دلیل منطقی و بر مبنای تم برای پایان فصلها درنظر گرفته نشده بود. صرفا فقط هر زمان فیلمبرداری فصل تمام شده و قصد استراحت بوده، فصل تمام شده است. مثلا فرض کنید با خوردن آب و در یک روند اواسطی داستان فصل اول تمام شود و فصل جدید و در قسمت آغازین، کارکتر ادامه آب خوردنش را آغاز کند :) . اگر آن زمان این سریال را میدیدم، قطعا با این پایانبندیها اعصابم خراب میشد و اکنون فیلم را بیشتر میکوبیدم. اما همانطور که عرض شد کشش قسمتها عالی بود و نه مانند یاغی اثر محمد کارت تند و کند میشد. یعنی زمان رخداد اتفاقات در هر قسمت صحیح بود و کشش بیشتری را برای مخاطب ایجاد میکرد که داستان را دنبال کند.
مساله بعدی که در کاغذم نوشتم، مساله ربوده شدن ساحل بود. کارگردان میتوانست برای من مخاطب که دانای کل فیلم هستم، فیلم را طوری بسازد که هرچه پلیس میداند، من هم میدانم. چرا این نقد را عرض میکنم؟ برای اینکه در فیلم تلاش شده که ابتدا نعیم را متجاوز به دخترش معرفی کند (با استناد چنگهای روی سینه نعیم)، در حالی که ما میدانیم نعیم این کار را نکرده است و این اتفاق لوس میشود. میتوانست این بخش چنگهای روی سینه را حذف کند. اگر قرار است شکی که پلیس دارد را ما نداشته باشیم و داستانش را بدانیم، پس اصلا چرا شکی الکی را در فیلم بگنجانیم. سکانس از دست رفتن دختر محب هم اصلا سکانس خوبی نبود و اصلا درنیامده بود (از کپی بودنش هم میگذریم) . از طرفی در داستان فیلم، محب با دیدن یک دختر که ترسیده، و نگاه کردن به آینه تصمیم به پیگیری پرونده گرفت؟ این برای کسی که به خاطر از دست رفتن دخترش، تارک دنیا و حتی شغلش شده کمی پیش پا افتاده نیست؟ میشد با یک اتفاق مهمتر و تاثیرگذار تر محب را به پیگیری این پرونده وارد میکرد! نه یک سری اتفاقات محو و عادی.
منصور یک نسخه بسیار ضعیف جوکر است . با اینکه بازی تا حدی سخت و قابل قبول بود، اما این تقلید به شدت ناآگاهانه و بد و در ذوق زننده بود. منصور میتوانست یک روانیای باشد که شبیه جوکر نیست! نیازی به خندههای الکی (مخصوصا در سکانس حمام) نبود. در حد همان لبخندها میتوانست کارکتر منصور را جدیتر و ترسناکتر کند. گرچه سکانس دستشویی بعد از لحظهای که محب به پدر منصور اشاره کرد به نظرم کامل درآمده بود (که این کپی را هم صرفنظر میکنیم).
فیلم در مواردی قانون را ابله جلوه میدهد. محب که صرفا از صورت دوست پسر ساحل، روی برگه بازجوییاش مینویسد که کار این نیست، یعنی انقدر تیز و زرنگ است که اشتباهات فاحشی نکند و باعث نشود که قانون از نعیم عقب بیفتد. گرچه کارگردان تلاش خود را کرده بود که فاصله زمانی دیر کردن قانون را نسبت به نعیم بسیار کاهش دهد، اما این اصلا در نیامده بود. اینکه قانون تعلل میکند شاید درست باشد، اما در شرایط داستانی این فیلم، باگ بزرگی بود. در این سریال تعمدا پلیسی مانند محب که پلیسی بسیار تیز است، از فکر کردن به جزییاتی مانند اینکه جاده چرا بسته شده بوده باز میماند. محبی که هر لحظه تعقیب نعیم در جاده را با دوربینها چک میکند، در آن لحظه متوجه نمیشود که چرا در صحنهای ماشین نعیم نیست میشود! با اینکه با استفاده از این اتفاقات،کارگردان سعی داشته فیلم را کش بدهد، اما باعث بروز ناقصی در فیلم شده است. بلاخره محب خنگ است یا بسیار زیرک؟
همانطور که میدانید پلیس در اتفاقات جنایی، تمامی بخشهای صحنه جرم را برای یافتن مدرک جستجو میکند. نه اینکه تا آخر فصل صبر کند تا محب با پیدا کردن جنازه یک گربه مرده، متوجه مدرک شود! این حفره صرفا برای کش دادن داستان و بیچارهتر کردن نعیم اتفاق افتاد که میتوانست اتفاق نیفتد و فیلم را جذابتر نماید. در جای دیگری که پلیس بسیار احمق دیده شده، این است که نعیم تحت تعقیب هرجا دلش میخواهد میرود و حتی همان چایخانه را نیز میرود ولی پلیس نمیتواند پیدایش کند تا نعیم به سادگی بتواند آدم بدزدد و یا بکشد! یا در صحنه کشته شدن ساحل، کلی پلیس در حال اسکورت ماشین مزدا هستند که به سادگی یک موتوری میآید و ساحل را میکشد و پلیس در وسط جاده نمیتواند او را بگیرد!!! در تهرانی که همه جایش دوربین است، قاتل به سادگی فرار میکند. شاید بگویید چرا پلیس پلاک قاتل را بر نداشته، بعد در فیلم میبینیم که پلاک موتور مخدوش بوده است. اما سوالی دارم. شما میتوانید با پلاک مخدوش از مقابل سه ماشین پلیس رد شوید و به ماشین جلویی که در حال اسکورت شدن توسط پلیس است شلیک کنید و سپس قسر در بروید؟ پلیس به محض دیدن پلاک مخدوش، سریعا به سمت شما حرکت کرده و شما را میگیرد! تا ثابت شود چرا پلاکتان را مخدوش کردهاید! این نیز یکی از همان ابله جلوه دادنهای بیمورد پلیس برای کش دادن داستان است. این یعنی پلیس در هنگام اسکورت خواب بوده است. در حالی که در هنگام اسکورت، تمامی حواس پلیس به حتی پرندههای روی آسمان هم متمرکز است تا اتفاقی نیفتد!
صحبتهای فلسفی در مورد خدا، در بازجویی محب از منصور، با اینکه به ذات خود صحبتها، صحبتهای قابل تفکر و جالبی هستند، اما در آن موقعیت بیمعنی و مسخره بود. درست مانند اینکه شما در مستراح عمومی، چلوکباب بخورید و یا در وسط رستوران دستشویی کنید! و نهایت این صحبت فلسفی به جیش داشتن ختم میشود.
در داستان، ریز داستانهای دیگری نیز روایت میشود که هیچ کمکی به داستان اصلی نمیکند و به اصطلاح وقت پر کن است. برخی از سکانسهای گذشته صدرا و ساحل ( که مزخرفترینشان سکانس فالگیری از روی آهنگها بود که هر چی فال صدرا درمیآمد این مضمون را داشت که ما نمیتوانیم با هم باشیم و هرچقدر همدیگر را دوست داشته باشیم به هم نخواهیم رسید که مصداق بارز فیلمفارسی و فیلمهندی بود) یا اینکه مژگان کارگری میکند که پول جمع کند و در همان مشکلات، کارفرمایش به او میگوید که غذای تو نان خشک و تخم مرغ است!
کارکتر پدرخوانده ساحل اصلا برای چه بود؟ برای چند سکانس و بیرون انداختن همسرش؟ و سپس گم و گور شدنش؟ یا کسی که در اداره پلیس به منصور آمار میداد چه؟ یا منصور از کجا فهمیده بود که نعیم به آن ویلا آمده که برایش به عنوان هدیه، فیلم زنده بودن دخترش را میفرستد؟ انگار منصور، همان مخاطب فیلم است که در لحظه دارد همه را میبیند و زودتر مطلع شده و فرار میکند! اینجا به شدت فاجعه بود!
صدای بیربط ابی به داستان که اصلا پخش نشد و اشکالات ریز و درشت دیگر. این سریال اگر این صحنههای اضافی و کشدادنهای الکیاش را نداشت، شاید در نهایت دو فصل تمام میشد و اصلا نیازی به دو فصله شدن نیز نداشت! سریالی که نه به واسطه داستان که به واسطه افکار کارگردان میخواست آن را یک سریال بزرگ ایرانی نشان دهد. با پخش تصویری که واکنشتان را از فلان صحنه بگیرید و برای ما بفرستید که شبیه به جوکی بیمزه بود. یک سریال باید خودش وایرال و بزرگ شود. با کشش داستانی که دارد نه ادعای تهیهکنندگان آن! همان بزرگ کردن پوشالی بیش نیست. شاید شخصیت کاریزماتیک هادی حجازیفر در ابتدای سریال باعث جنجالی شدن آن شود، اما روند داستان، این آتش را خواهد خواباند و با ادعا نمیتوان نشان داد که یک فیلم بزرگ ساختیم.
اما اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم، بازی برخی بازیگران عالی بود. ساخت برخی کارکترها بسیار عالی بود. رضا پروانه یک کارکتر به شدت دوست داشتنی برای هر مردی است که دلش یک رفیقی میخواهد درست مانند آقا رضا پروانه . هادی حجازی فر را به شدت دوست دارم، اما عرض میکنم که هادی حجازیفر در تمامی آثار سینماییاش همان هادی حجازیفر است. نام این فیلمها را میگویم و شما به بازی هادی حجازی فر دقت کنید. نعیم در این سریال در اصل همان خلیل کاتیوشا در فیلم کاتیوشا است و همان خلیل کاتیوشا در اصل همان یونس به وقت شام است و یونس همان موسی لاتاری است و موسی همان آقا رضا کیشمیش ژن خوک است و آقا رضا همان کمال دو ماجرای نیمروز است و کمال همان حمید دوزیست است که فقط ریش ندارد و سه تیغ است و حمید همان آتابای است که ریش درآورده :))) . تنها تفاوت این نقشها دیالوگشان است. در تمامی فیلمها هم فحش اصلی او بیشرف است :))) .شهاب حسینی سرگرد مشکات را کاملا درآورده است و یک پلیس مقتدر و باهوش را با موفقیت بازی و به پایان رسانده است (حتی متاسفانه با در نظر گرفتن اشکالات داستانی که باعث تضعیف این کارکتر شده است). و باز هم روی بازی زیبای علیرضا کمالی با جدیت هستم و برایش ایستاده دست میزنم. طوری که هر گاه در هر فیلمی این کارکتر را ببینم، خواهم گفت که رضا پروانه است . بازی پردیس احمدیه به شدت بد بود. قبلتر ها او را در فیلم لاکقرمز دیده بودم و بازی خوبی را در این فیلم به نمایش گذاشته بود. اما در این فیلم به شدت ضعیف بود. برای مهرداد صدیقیان ایستاده دست زدم اما بازیاش را در ماجرای نیمروز بیشتر دوست داشتم.
نقد بعدی من فضای سریال است. یک فضای وحشی و فحاش. فضای لات و لات بازی و اراذلی. با وجود اینکه در پوست جامعه این مسائل وجود دارند، اما در این سریالها به صورت اگزجره و یا قهرمانی ظاهر میشوند. سریالهایی پر کارکتر لات که فقط وحشی اند و فحاشی میکنند و کتک میزنند و قمه میکشند! قهرمانهای این سریال در اصل اراذل اند! با یک کارکتر بیعرضه مانند صدرا که دوست دارد خودش را در این گروه بچپاند.
کارگردان معماهایی را که در سریال مطرح کرده، حل نکرده است! بطور مثال آن جنازه سوخته متعلق به چه کسی بود؟ چگونه به این سادگی به پزشکی قانونی نفوذ شد؟ شخص جاسوس منصور در کنار نعیم و پلیس چه کسی بود؟ چرا منصور تصمیم گرفت قتل خود را به شیوه قاتل درختی انجام دهد؟ هدف منصور از این کار چه بود؟ انتهای اتفاقات مژگان و رضا چه شد؟ پدرخوانده ساخل چه شد؟ خود نعیم چه شد؟ چرا یکی از عوامل در زندان خودکشی کرد و کلی چرای دیگر ...
در نهایت، موسیقی این سریال در یک کلام فوقالعاده بود. بطوری که حتی صفحات خارجی اینستاگرامی نیز از این موسیقی برای کلیپهایشان استفاده کردند که جای تقدیر دارد. گرچه یکی از موسیقیها کپی ناشیانه یکی از آثار هانسزیمر در میان ستارهای است . اما این موسیقی یکی از نقاط قوت این سریال بود که به دیده شدن آن نیز کمک کرد.
#سریالایرانی #نقدسریال #پوستشیر