**لطفا این نوشته را یا تا آخر بخوانید و یا نخوانید :)
در نوشتههایم، همیشه هندوانه به زیر بغل خودم ، و زیر بغل دیگران دادم. اما همین هندوانهها شدند پاشنه آشیل خودمان . ببخشید که این پستم تند و تیز نوشته شده است. بایستی تعارف را بگذاریم کنار. چون آنقدر عیان است که میتوان به آن به راحتی اعتراف کرد. درست مانند این است که ماست و یا قهوهای بر روی لباسی ریخته شده است و به سادگی فرد میتواند بگوید که لباسش کثیف است. نه من و نه آن فرد و نه هیچ کس دیگری نمیتواند با تعارفات و هندوانه زیر بغل دادن، این لباس کثیف را کتمان کند. برای پیدا کردن مریضی، ابتدا باید آن را تشخیص داد. سپس حرکت به سمت درمان را آغاز کرد. نمیشود دکتر بگوید که هاتف شما مریض هستید و به من بر بخورد. باید بدانم مریضم و باید در راستای بهتر شدن و خوب شدن قدم بردارم. یا دکتر برای اینکه به من بر نخورد، بگوید نه شما که خوبید و مریض نیستید تا من به سمت گور حرکت کنم . پس این نوشته من کمی تند است.